دلنوشته
چقدر غروب جمعه ها مون دلگیره .چقدر خوشی هامون دغدغه شده (وات ساپ و وایبر و لاین )اگه کسی بهمون یه چیزی گفت می خواهیم حالشو بگیریم .قدیما رو یادتونه اگه می رفتیم با بچه محله هامون بازی می کردیم دغدغه نداشتیم . همه یه جور بودیم به هم احترام می ذاشتیم ولی الان چه جور شده .یادمه مامانم برام گوشواره خریده بود اون موقع دبستانی بودم .بابام نمی ذاشت بپوشمش .چون همسایمون وضع مالی خوبی نداشتن.بابام می گفت لاله میبینه ناراحت میشه دلش میشکنه . اما تو این دوره زمونه همه به فکر ظاهر درست کردن هستن می خوان تو دید باشن تو چشم باشن دلربا باشن اگه نون شب نداشته باشن ولی ظاهر خوبی دارن .یادم یکی می گفت هر چی داری بخور ولی هر جور خواستن بپوش .دخترا نمی دونستن رژلب چیه کرم چیه الان بچه دبستانی با چه وضعی می ره بیرون مامانش انگار نه انگار باباش بهش افتخار هم می کنه ،اگه بچه بودیم یه طلبه رو می دیدیم چقدر دوست داشتیم با ما دوست بشه .الان بچه ها از ما فراری اند الان مردم از ما فراری اند .طلبه ها نشستیم دست گذاشتیم روی دست امام زمان (عج) بیاد چه کار خوبی کردیم که به ایشون بگیم ؟اگه پرسید چند نفر رو دوست خدا و ما اهلبیت کردین بگیم چند تا ؟اگه بگه چقدر روی افکارت کار کردی چی جواب بدیم ؟اگر پرسید چقدر دست بنده های خدا رو به خاطر خدا گرفتی (از لحاظ معنوی ) چی داریم بگیم ؟کجاییم به کجا میریم عاقبتمون چیه . الان بچه های حوزه ها خودشون با هم خوب نیستن چه برسه با مردم ………………